شرح سفر یزد
سلام گل نازم ما هنوز یزد هستیم.امروز ساعت 7:15 بلیط قطار داریم و برمیگردیم. پریروز رفتیم تو شهر و بابا یه ادکلن گرفت.شبشم با پدر بزرگتینا رفتیم شام بیرون کباب خوردیم.خوش گذشت. دیروز به اتفاق مادر و پدر و خواهر بابایی رفتیم یکی از روستاهای اطراف یزد.به اسم "بیداخوید".پدر دوست عمه غزاله اونجا یه خونه داشت و ما مهمون ایشون بودیم.مرد خیلی خوبی بود. ظاهرا 8سال اسیر جنگ بوده... آدم پری بود منو بابایی کلی باهاشون صحبت کردیم. خلاصه کل اون منطقه رو برد نشونمون داد و میگفت که قبلا لیدر بوده.. خیلی خوش گذشت و جای خیلی قشنگی بود.باغای پر از میوه و سرسبز... دست کمی از شمال نداشت! میوه هاشم که آبدااااااااار و شیریییییییییییین ...
نویسنده :
مامانی
13:02
داغ داغغغغغغ
خبر خووووووووووووب
ای خدا هرچی نوشته بودم پرییییید میخوام سرمو بکوبم به دیوار از عصبانیت آخه برای چی هی این برق لعنتیو قطعو وصل میکنه این اداره برق روزی ده بار هی قطع میکنن هی وصل میکنن خدا بکشه همتونو،اه اصلا یادم رفت سلام کنم عزیزم اهه اهه...سلام اومدم یه خبر خوب بدم که اینطوری کوفتم کردن دیگه! ولش کن... از امروز برات بگم که ساعت 12 با بابایی رفتیم موسسه برای مصاحبه... برخلاف انتظارم که فکر میکردم باید کللی معطل شم و تحویل نگیرن و ... اما برعکس هم خیلی زود فرستادنم تو اتاق رییس و هم اینکه رییس خیلی احترام گذاشت و از اینکه قراره باهاشون همکاری کنم اعلام خرسندی فراوان کرد! یه سری شرایط کارو هم برام توضیح داد و گفت مابقی هماهنگیا و...
نویسنده :
مامانی
17:06
زایمان خاله فاطی+ عکس
بازم بدقولی و سفر مامان
عسل مامان اعصابم بسیار خرد میباشد! بعد از کللی انتظار بالاخره امروز قرار بود برم برا مصاحبه که صبح خانم منشی زنگ زد گفت آقای رییس یه مسافرت ناگهانی براشون پیش اومده عذرخواهی کردن گفتن قرار ملاقات با شمارو بندازم یکشنبه هفته بعد... ناراحت شدم اما به روی خودم نیاوردم گفتم من یکشنبه نمیتونم بیام گفت پس سه شنبه بیایید.گفتم فکرامو میکنم باهاتون تماس میگیرم..کلا یه مقدار بدقولن و منم که از بدقولی متنفففففر... خدا نابود کند قوم ظالمین را انشالله! خلاصه اینم از شانس مامانت! دیگه این که الان رفتم تو سایت دانشگاه دیدم یکی از نمراتو اعلام کردن!... جامعه شناسی جنایی=17 این یکیو استثنائا خوب داده بودم فکر میکردم بهتر شم اما با...
نویسنده :
مامانی
13:02
خلاص شدم
سلام مامانی بالاخره تموم شد...امتحانامو میگم. در کل بد نبود حالا باید منتظر اعلام نمرات بمونم... امروز اصلا رو فرم نبودم خیلی به هم ریخته ام،و بدتر اینکه اصلا نمیدونم چرا! صبح زود که پاشدم درس بخونم چشمام میسوخت و بدنم درد میکرد. رفتم دانشگاهو برگشتم بدتر شدم.فکر کردم از خستگی و شب بیداریای ایام امتحاناته ولی هرچقدر خوابیدم بهتر نشدم.عجیب کلافه ام... چندروزه یه کمی غذامو کم کردم.برنج کمتر میخورم. ناهار کوکو سبزی درست کردم. بعد از ظهرم با پدرجون رفتم خرید خونه.یه کم میوه و هندونه و لبنیات و ... خریدیم. خیلی وقت بود نرفته بودم خرید چون تو خونه همیشه مادرجون زحمتشو میکشه. چقدر مملکت گرونیه هیچ چیز خاصی هم که ن...
نویسنده :
مامانی
21:42
یه کلیپ خشششگل!
جوجویی سلام ... منو بابا خونه تنها هستیم.پدرجون که سرکاره داییتم رفته بیرون .. حسسابی حوصلم سر رفته حال ندارم بشینم روش تحقیقو بخونم.نه که نمرش توی معدل تاثیر نداره اصلا حسش نیست بخونم ! از صبح ظرفارو شستم و ناهار ماکارونی پختم. ژله هم درست کردم بعد ناهار بخوریم... اما غرض از گذاشتن این پست: این ویدئو رو چون خیلییییی دوس دارم از رم بابایی برداشتم بذارم تو وبلاگت. هروقت نگاه میکنم کللللی انرژی میگیرم .. واقعا چه دنیای خوبیه دنیای کودکی... تو هر سنی که هستیم سعی کنیم کودک درونمونو زنده نگه داریم... اونوقته که زیباییهای زندگی صد برابر میشه ... &...
نویسنده :
مامانی
21:23
روز نوشت...
سلام عشقم دیروز و پریروز منو بابایی خونه تنها بودیم.بقیه رفته بودن شمال. ما هم همه وقتمون صرف درس خوندن شد! پدرجون و دایی نیکروز هردو صبح زود از شمال برگشتن ولی مادرجون شمال موند.دلتنگشم این یعنی اینکه تا وقتی مادرجون برگرده مسئولیت خونه با منه و باید علاوه بر درسام به کارای خونه هم رسیدگی کنم.. امروز امتحان پلیس علمیمو دادم.300 صفحه مطلب بود و حسسسابی بهم فشار آورد. فک کن من که هیچوقت حاضر نیستم از خوابم بزنم امروز صبح ساعت 6 بیدار شده بودمو میخوندم! نگران بودم بیفتم اما خداروشکر امتحانش بد نبود.فک کنم پاس شه بره.. اومدم خونه ساعت 4 بود!از قبل به بابایی سپرده بودم زحمت بکشه ظرفارو بشوره و ناهارم درست کنه ا...
نویسنده :
مامانی
0:46
خبر فوری
سلام دوستان امروز صبح پدرجون یه بچه گنجشک پیدا کرد که از لونش افتاده بود روی زمین خیلی کوچیکه و حالش اصلا مساعد نیست .ما درحال تلاش برای زنده نگه داشتنش هستیم. لطفا برای زنده موندنش دعا کنید... اینم عکسشه *********************** پ.ن: متاسفانه مرد.............. ...
نویسنده :
مامانی
0:43